یکی از پیامدهای جنگهای بزرگ در طول تاریخ، شیوع بیماریهای واگیردار و در پی آن افزایش تلفات بوده است. در شرایط معمولی، مهار و کنترل بیماریهای واگیردار، با تمام مشکلات، انجام شدنی است اما در زمان جنگ موضوع بسیار متفاوت است. تدفین کشتگان و درمان مجروحان خود به زمان، توانایی و بیش از همه دارو و متخصص زیادی نیاز دارد. در این شرایط شیوع یک بیماری موجب افزایش شدید تلفات انسانی میشود. در سال 1918م در سال پایانی جنگ جهانی اول و درست زمانی که نبرد مبارزان ایرانی در جنوب به ویژه آزادیخواهان کازرونی و قشقایی با استعمار انگلیس به اوج خود رسید، هر لحظه طنین پیروزی نویدبخش بود، شیوع بیماری آنفولانزا بین قشقاییها موجب مرگ تعداد زیادی از آنها، عقبنشینی بدون شکست از جبهه نبرد و سرگردانی نیروهای مبارز شد. شیوع این بیماری در چند نوبت در منطقه فیروزآباد، فراشبند و حتی آباده پیروزی افتخارآمیز ایرانیان را به شکستی اجباری تبدیل کرد. این بیماری بر نیروهای انگلیسی نیز ضربه زد و تعدادی از سربازان انگلیسی کشته شدند؛ اما مجهز بودن انگلیسیها به داروهای مورد نیاز و داشتن پزشک، این تلفات را کمتر کرد؛ ولی به عکس همین کمبودها بین ایرانیان، کشتهها بهجای گذاشت و نتیجه مبارزات را تغییر داد. اگر چه خیانت برخی سرداران ایرانی در تغییر موضع نبردها موثر بود؛ اما آنچه برای مبارزان ایرانی و از جمله سردار قشقایی غیر قابل مهار بود، بیماری آنفولانزا بود و در واقع بیشترین ضربه در این موقعیت از همین بیماری وارد شد.
در این مقاله ضمن توجه به سیر حوادث جنگ، نقش شیوع بیماری آنفولانزا در تغییر روند پیروزی ایرانیان علیه انگلیسیها را مورد بررسی و تحلیل قرار میدهیم.
فارس به ویژه شیراز در عهد مشروطیت، شرایط و اوضاع نابسامان و بسیار آشفتهای داشت. درگیری بین طرفداران و مخالفان مشروطه در شیراز، مداخلات سیاسی انگلیسیها به بهانه حفظ امنیت راههای تجاری، استقرار ژاندارمری تحت نظر سوئدیها، اشکالات ناشی از آن و بیش از همه درگیری دو گروه مقتدر ایلاتی در فارس یعنی قشقایی و خمسه، شرایط فارس را بسیار دشوار ساخته بود ( شفیعی،10:1383).
حاکم جدید فارس، نظام السلطنه هرگز قادر به کنترل اوضاع نبوده؛ بهویژه یارای مبارزه با یکی از سران قدرت و نفوذ یعنی حبیبالله خان قوام الملک رییس ایلات خمسه را نداشت، در نتیجه در پی کشمکش با وی از فرمانروایی بر ایالت فارس عزل شد. پیش از این نیز برخی از حاکمان وقت و حتی حکومت مرکزی تاب رویارویی با خاندان قوام را نداشتند؛ اما در فارس مخالفان داخلی قوام در شیراز که گروهی از بزرگان و خاندانهای محلی و ایل قشقایی به رهبری صولتالدوله را شامل میشد، بهخوبی از پس قدرتخواهی قوام بر میآمدند و این نزاعی دائمی بود که پیامدی جز ویرانی و مرگ و پسرفت به همراه نداشت.
اگرچه فیروزآباد مرکز ایل قشقایی بود؛ اما از آنجا که شیراز و اطراف آن در مرز جغرافیایی سردسیر و گرمسیر جنوب ایران قرار داشته، محل عبور کوچ ایلات قشقایی برای رفتن به ییلاق یا بالعکس بود، در نتیجه خواه ناخواه سران ایل در شیراز رفت و آمد داشته، با خاندانهای متنفذ شیرازی در ارتباط بودند. این رقابت دیرینه ایلات قشقایی و خمسه و نفوذ سران آنها در شیراز، این شهر را به محل نزاع دائمی این دو گروه تبدیل کرده بود.
با ظهور مشروطیت، قوام و صولتالدوله نیز وارد بازیهای سیاسی مرکز شدند. بازیهایی که با فراز و نشیب فراوانی برای هر دو گروه همراه بود. در چنین شرایطی مخبرالسلطنه حاکم فارس شد. او بیش از هر چیز بر آن شد روابط بین قوام و صولت الدوله را بهبود بخشد. سیاست مخبرالسلطنه با موفقیت نسبی همراه بود؛ اما این موفقیت را باید بیشتر به حساب موقعیت به نسبت متزلزل صولتالدوله در منطقه و کوتاه آمدن وی دانست تا تدبیرهای والی فارس ( خیراندیش،155:1373).
جنگ جهانی اول، واقعه دیگری بود که موازنه سیاسی و آرامش نسبی را در فارس به هم ریخت. بیش از همه، تنفر مردم، خاندانهای بزرگ و علما از استعمار پیر و روسیه حریص، عامل ورود فارس به جریانات بینالمللی شد. در این میان صولتالدوله همراه با مخبرالسلطنه و ژاندارمری با نزدیک شدن به یکدیگر، انگلیس را مورد تهاجم خود قرار دادند ( فراشبندی،تاریخچه حزب دموکرات فارس،28:1359). در این میان فتواهای علمای عتبات و روحانیت محلی نیز بر شور و هیجان و ادامه مبارزات ضد استعمار نقش مهمی داشت. مبارزات ضد انگلیسی مردم و یادآوری وقایع گذشته در جنوب و مبارزه تنگستانیها با انگلیس و اشغال جنوب، چنان احساسات مردم را تهییج کرده بود که حتی اعلان بیطرفی ایران در جنگ نیز از تنفر اهالی جنوب از جنایات و تجاوزهای انگلیس در منطقه نمیکاست.
در این شرایط، دولت نیمهبند مرکزی که خود درگیر همهگونه بلایا بود، حوادث جنوب را به خود رها کرده، در مبارزه مردم با انگلیس اظهار ناتوانی میکرد، در واقع آنکه برخی از زمامداران، خود به مبارزه با استعمار پیر بیمیل نبودند، در نتیجه تقریباً هیچ اقدامی صورت نگرفت و همین مسأله بر قدرت و نفوذ ایل قشقایی افزود ( احرار،181:1352). این شرایط، اوضاع را برای دولت بریتانیا سخت کرد، بهویژه آنکه نفوذ و اقدامات مأموران آلمانی در منطقه جنوب در حال افزایش بود.
در سال 1915 م انگلیسیها به بهانه حمایت والی فارس از مأمور آلمانی” واسموس” ابتدا حمایت مالی خود را از ژاندارمری قطع کرده، سپس بوشهر را به اشغال خود درآوردند. انگلیسیها که بیش از همه از مخبرالسلطنه شاکی بودند، دولت ایران را برای تغییر والی تحت فشار قرار دادند و بالاخره با فشار آنها و به اشاره مستوفیالممالک نخست وزیر، مخبرالسلطنه خود والیگری را رها کرده، تا تعیین والی جدید، جای خود را به قوامالملک سپرد. کنار رفتن مخبرالسلطنه نه تنها هیچ خللی در روند مبارزات افسران ژاندارمری، خاندانهای محلی و مردم و علما وارد نکرد، بلکه با جری شدن مردم، حوادثی چون تصرف کنسولگری انگلیس در شیراز، رقم خورد که انگلیس را با شرایط وخیمتری روبرو ساخت. واقع آنکه مخبرالسلطنه پیش از کنار رفتن اجباری به خوبی مبارزات را سمت و سو داده بود و با عزل وی انگلیس با خشم بیشتر مبارزان روبرو شد.
در مرکز تعدادی از دولتیان، تهران را بهعنوان اعتراض رها کرده، به اصفهان رفته بودند و در شیراز، افسران ژاندارمری و ملیون خواستار همراهی قوام با مهاجران بودند. قوام از سر ناتوانی با رویه قدرتمداری سابق خود با این درخواست مخالفت کرد و با این اقدام، این بار شیراز صحنه مبارزه قوام و طرفدارانش از یک سو و ملیون و افسران ژاندارمری از سوی دیگر شد.
آنچه در این میان بر تهییج احساسات و ورود مردم به صحنه مبارزات تأثیر زیادی گذاشت، خبر شهادت رییسعلی دلواری بود؛ چنانکه در مراسم ختم وی، با سخنرانی برخی از ملیون، مردم و برخی از علما برای فراگیری آموزش نظامی اعلام آمادگی کردند ( همان:328).
در نوامبر 1915م مخالفت افسران ژاندارمری و بیتوجهی قوام، به تصرف کنسولگری انگلیس منجر شد. در مدت کوتاهی بناهای مرتفع شهر سنگربندی شده، شیراز آماده نبرد بین طرفین شد. پس از نزدیک به دو هفته نبرد سخت و آسیب فراوان بر شهر، قوام که عرصه را بسیار تنگ دید، با تعدادی از نزدیکان از شهر بهسوی شرق فارس گریخت و شهر بهطور کامل بهدست ملیون و افسران ژاندارمری افتاد.
اگرچه ظاهر امر اوضاع را به سود ملیون نشان میداد اما خیلی زود، با اختلاف بین دموکراتها و افسران ژاندارمری و برخی اقدامات ناشیانه و غیر معقول سران ژاندارمری اتحاد مبارزان از هم پاشید و این در حالی بود که در آن سو، قوام با حمایت مالی و سیاسی انگلیسیها، نیروی زیادی تجهیز کرده، به سوی شیراز در حرکت بود.
اردوی ژاندارمری در مصاف با قوای قوام در فسا شکست سختی خورد و مسیر برای تصرف شیراز توسط قوام هموار شد.
با مخالفت تعدادی از افسران ژاندارمری با سران خود و ورود قوام به شیراز، شیراز به تصرف قوام درآمد.
در این میان صولتالدوله، در برابر حوادث پیشآمده سکوت اختیار کرد؛ سکوتی که در نهایت بیش از همه به سود انگلیس تمام شد. تشکیل پلیس جنوب توسط انگلیسیها در همین بحبوحه زمانی، بیش از همه ناشی از پایان قدرت نظامی ژاندارمری مخالف انگلیس بود و صولتالدوله از این مسأله مهم غافل بود. انگلیس در واقع از تزلزل قدرت خود در جنوب اطلاع داشت. روسها نیز تا اصفهان پیشروی کرده بودند، قرارداد 1915م نیز به آنها اجازه هرگونه مداخله در جنوب را میداد؛ پس به سرعت پلیس جنوب را به تقلید از نیروی قزاق روس تأسیس کردند ( فراشبندی،جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری،212:1365).
در این میان دولت ایران نیز توانایی هیچ مخالفتی نداشت؛ پس اینکار بدون رضایت و موافقت دولت ایران انجام شد.
سرپرسی سایکس فرمانده پلیس جنوب بهسرعت با عبور از کرمان و یزد خود را به اصفهان رسانده، قدرت خود را در تقسیم غنائم و سهم خود، به رخ روسها کشاند. سایکس از اصفهان مغرورانه راهی شیراز شد، در حالیکه کنسول جدید انگلیس و والی جدید فارس، فرمانفرما، او را در این اردو همراهی میکردند.
هدف اصلی سایکس ایجاد امنیت در دو مسیر بود. مسیر نخست و مهمتر راه بوشهر- شیراز بود تا بتواند به راحتی نیروهای خود را از بوشهر به مهمترین مرکز جنوب برساند و مسیر دوم جاده شیراز- اصفهان بود. مسیر دوم از دو جهت اهمیت داشت؛ یکی آنکه، در صورت وخامت اوضاع، انگلیسیها راهی برای عقبنشینی داشته باشند و دوم مرز شمالی خود با روسها را حفظ کنند. در نتیجه سایکس در حرکت خود به شیراز، در آباده پادگانی مجهز ساخت.
صولتالدوله به فریب و دغل انگلیسیها پی برد اما همچنان با غافلگیری از سوی دشمن و تا اندازهای سردی و کسالت روحی، خود را درگیر مبارزه نمیکرد اما آنچه بیش از همه او را به صحنه نبرد وارد کرد، جانفشانی مبارزان کازرونی به رهبری ناصر دیوان کلانتر کازرون و یاران وی بود.
ورود سرپرسی سایکس و فرمانفرما والی جدید فارس به شیراز، در ظاهر امر آرامش و پایان نبرد را به انگلیسیها نوید میداد؛ اما با شروع سال 1918م، انگلیسیها آنچه فکرش را نمیکردند، برایشان پیش آمد و آن صدای اعتراض و در پی آن مبارزه با انگلیس بود و اینبار آزادیخواهان و مبارزان جنوب، ایجاد پلیس جنوب توسط انگلیس را وهنی بزرگ بر ملت میدانستند و حق نیز چنین بود ( سفیری،231:1369).
دولت مرکزی نیز اعتراض خود را به انگلیس برای تأسیس این نیروی نظامی اعلام کرده بود. این اعتراضات، عشایر فارس به ویژه قشقاییها به رهبری صولتالدوله و کلانترانی چون ناصر دیوان را علیه نیروهای انگلیس به مبارزه کشاند. در شیراز نیز برخی از علما و بزرگان با مبارزان همراه شدند.
سرپرسی سایکس هنوز به خود نیامده بود که اخباری بد او را به وحشت انداخت و آن نابودی پادگانهای انگلیسی در مسیر شیراز – کازرون و فرار این نیروها به شیراز بود.سایکس بهسرعت درصدد تجدید قوا برآمد اما دیگر دیر شده بود زیرا که پشت دروازههای شیراز بهویژه ناحیه غرب را نیروهای قشقایی و کازرونی محاصره کرده بودند.
با این محاصره، سایکس در شیراز، نیروی خود را صرف ایجاد استحکامات سنگری در مواضع مهم شهر و جمعآوری آذوقه کرد و با شلیک مداوم توپ و مسلسل از ورود نیروهای مبارز به داخل شهر جلوگیری کرد.
چنانکه میدانیم در نبردها، سرعت عمل و غافلگیر کردن دشمن یکی از عوامل مهم موفقیت نظامی میباشد. تا این زمان، صولتالدوله با غافلگیر کردن نیروی انگلیس، شکست را بر سایکس تحمیل کرده بود؛ اما از اینجا سایکس در حالیکه در شهر شیراز محاصره شده، آزادیخواهان شیراز، دموکراتها و علما او را تحت فشار قرار داده بودند، با استفاده از سیاست دفع الوقت، صولتالدوله، پیر عشایر را از حمله ناگهانی به شیراز باز میداشت. این زمان در حالیکه منتصرالملک فرستاده فرمانفرما در حال مذاکره با صولتالدوله بود، در شهر، سرپرسی سایکس بهسرعت بر استحکامات سنگری خود افزود و حتی مکانهای مهمی چون سنگرهای شاهچراغ و مسجد نو و مدرسه خان را از نیروهای قوامالملک که طرفدار انگلیس بودند، پس گرفت. سایکس حدس میزد که هر آن این امکان وجود دارد که قوامالملک از ترس علما و آزادیخواهان و یا برای حفظ موقعیت خود به انگلیسیها پشت کند؛ پس زمانیکه صولتالدوله وقت را به مذاکره و تعلل میگذارند، تمامی شهر را به تصرف کامل خود درآورد (رکن زاده آدمیت،395:1370).
از سوی دیگر با رشادت سرداران قشقایی، نواحی شمالی شیراز از ارتفاعات باباکوهی تا نواحی سیوند، از وجود بیگانگان پاک شد و اینبار صولتالدوله با هماهنگی آزادیخواهان شیرازی آخرین ضربه را بر سایکس وارد کرد و آن، بستن آب آسیابها بر شیراز بود. اینک شهر از آب محروم شده و محاصره نیز، انگلیسیها را بهشدت در تنگنا قرار داده بود. در این شرایط سایکس برای چندمین بار از حربه دفعالوقت استفاده کرد و از خان قشقایی سه روز فرصت خواست تا شهر را ترک کند. سه روزی که ورق را به سود سایکس برگرداند و مبارزان این فرصت طلایی را از دست دادند.
سایکس، فرمانفرما و قوام سه سیاستمدار سیاس و فرصتطلب، اینبار با استفاده از خدعه و نیرنگ، صحنه نبرد را به سود خود پایان دادند. قوامالملک با برادران صولتالدوله وارد مذاکره شده، با وعده و وعید و تطمیع، آنها را ضد صولتالدوله شورانده و با انگلیسیها همراه کرد. فرمانفرما نیز طی حکمی صولتالدوله را از ایلخانی عزل کرده، برادر ناتنی و رقیب او را سمت ایلخانی داد؛ اما این پایان ماجرا نبود. وقتی خبر ورود بیست هزار سرباز هندی به بوشهر و حرکت آنها بهسوی کازرون به ناصر دیوان رسید، کلانتر مبارز کازرون برای حفظ کازرون مجبور به ترک شیراز شد. پیام ناصر دیوان به خان قشقایی بازگو کننده حقایقی از دوره محاصره شیراز و نبرد آزادیخواهان با انگلیسیهاست، آنجا که میگوید:
” قریب دو ماه است مرا بهعنوان جهاد طلبیدید، ولی در کار آنقدر مسامحه کردید
که انگلیسیها فرصتی یافتند و بین شما و برادرانتان نفاق انداختند” ( همان:423).
از این زمان است که شیوع بیماری آنفولانزا، دشمن جدیدی است که بیرحمانه کودک و جوان و پیر، زن و مرد و ایرانی و هندی را سرسختانه مورد تهاجم قرار میدهد و در این حمله مهیب آنکه دستش کوتاهتر است، هلاکش سهلتر.
چنانکه میدانیم یکی از پیامدهای جنگهای بزرگ، شیوع بیماریهای واگیردار است. در اواخر جنگ جهانی اول، در اروپا بیماری آنفولانزا شیوع یافت که به آنفولانزای اسپانیولی یا اسپانیایی شهرت یافت. این بیماری به سرعت به مناطق دیگر سرایت کرد و در کمتر از یک سال بیش از پنجاه میلیون نفر را در سرتاسر جهان به کام مرگ کشاند.
اگرچه اطلاعات ما از این بیماری و تلفات انسانی در ایران بسیار اندک بوده و دقیق نیست؛ اما در کمتر سندی از این دوره است که در آن بهوجود این بیماری و مرگآفرینی آن حتی به اشاره، یاد نشده باشد.
به واقع، در این مقطع، در ماجرای نبرد بین مبارزان جنوب با استعمار انگلیس، نیروی سومی وارد مبارزه شد که با همه دشمن بود و تلفات سنگینی را بر هر دو گروه وارد کرد؛ اما از آنجا که نیروی انگلیسی به لحاظ داشتن پزشک و دارو و آشنایی با بهداشت عمومی وضعیت بهتری داشت، تلفات انگلیسیها به مراتب کمتر از ایرانیها بود. آنچه بود، در حساسترین لحظاتی که تا پیروزی کامل بر دشمن زمانی باقی نمانده بود، همین آنفولانزا به داد دشمن رسیده، نتیجه نبرد را بهطور محسوسی تغییر داد.
به صحنه نبرد بازگردیم. صولتالدوله قصد بازگشت به فیروزآباد را داشت که خبر ورود نیروهای انگلیسی را به او دادند، پس منتظر آنان شد. در این نبرد سخت و نابرابر از لحاظ عددی، نیروهای قشقایی با وجود کمی تعداد، اسلحه و مهمات بر نیروهای انگلیسی شکست سختی وارد کردند؛ اما با آمدن سپاه دو هزار نفری قشقاییهایی که با انگلیس خائنانه طرح دوستی ریخته بودند، باز هم نبرد وارد مرحله تازهای شد. پس از یک روز نبرد سخت، نیروهای صولتالدوله به دلیل تعدد دشمنان مجبور به عقبنشینی شدند.
در این موقعیت سایکس و فرمانفرما برای وارد کردن ضربه بر قشقاییها، قوامالملک را با نیروی کافی بهسوی فیروزآباد اعزام کردند. محمد ناصر خان پسر بزرگ صولتالدوله به خوبی نیروی قوامالملک را مجبور به عقبنشینی کرد و سردار عشایر به هر سختی بود، خود را به فیروزآباد رساند.
در نزدیکی فیروزآباد نبرد سختی در گرفت که با رشادت محمد ناصر خان و نیروی او، پیروزی از آن قشقاییها بود؛ اما خیانت یکی از نزدیکان سردار عشایر، راه را برای ورود نیروهای متحد قوامالملک و خائنین باز کرد.
به هر سختی بود، سردار عشایر نگذاشت دشمنان وارد فیروزآباد شوند. بسیاری از نزدیکان سردار عشایر خواستار خروج از فیروزآباد بودند اما سردار با وجود اندک بودن نیروهایش حاضر به ترک فیروزآباد نشد اما شب هنگام که خبر بیماری آنفولانزای محمد ناصر خان را به سردار دادند، وی همراه با یارانش فیروزآباد را ترک کرد.
در عقبنشینی اجباری سردار عشایر همراه با ایل، حدود هزار نفر زن و مرد که بیش از نیمی از همراهان او را تشکیل میدادند به مرض آنفولانزا مبتلا شدند. سردار عشایر که با انواع بلایا دست و پنجه نرم کرده، ماندن خود را در ناحیه فیروزآباد صلاح نمیدانست به کارزین رفت و این بار بر آن شد تا در نواحی شمالی فارس، در آباده برای نیروهای انگلیسی سد مقاومی ایجاد کند؛ پس دست بهکار شده، به پسر عم خود محمد علیخان سالار مظفر پیغام داد تا مقدمات حمله به پادگان انگلیسیها در آباده را فراهم سازد.
در نبرد آباده نیز بیماری آنفولانزا به یاری نیروهای انگلیسی آمد. واقع آنکه در حالی که پیروزی قطعی محمد علیخان بسیار نزدیک بود، وی و حدود سیصد نفر از یاران نزدیکش به آنفولانزا مبتلا شدند و در عرض چند روز همگی آنها درگذشتند. با ابتلای دیگر نیروهای قشقایی به این بیماری، آنها چارهای جز ترک نبرد نداشته، ناچار به کوههای اطراف فرار کردند ( همان:446).
یک ماه بعد، سردار عشایر به قصد تصرف فیروزآباد، با تعداد اندک همراهانش بدان سو حرکت کرد. رشادتهای محمد ناصر خان و یارانش، فتح فیروز آباد، به جز باغ اندرونی که دست پلیس جنوب بود را به همراه داشت. در همین زمان نیروی یازده هزار نفری کلنل آرتن به فیروزآباد نزدیک شد. سردار عشایر یکی از افرادش را با نیروی کافی ( چهار هزار نفر) به سمت نیروی انگلیسی حرکت داد؛ اما این بار نیز تلفات اصلی بر نیروی مبارز را آنفولانزا وارد کرد، بدون آنکه نبرد خاصی صورت گیرد. در این لشکرکشی تنها 500 نفر از نیروی عشایر، سالم ماندند که آنهم یکییکی در حال ابتلا به بیماری بودند. در این نبرد نیروی عشایر از بیماری آنفولانزا شکست خوردند نه نیروهای انگلیسی. این شکست سخت به تصرف مجدد فیروز آباد توسط انگلیسیها منجر شد. مبارزان به سختی خود را به فراشبند رساندند، در حالیکه از ده هزار نفر نیروی مبارزان، هفت هزار نفر با ابتلا به آنفولانزا مردند و تنها سه هزار نفر به سلامت به فراشبند رسیدند.
این مرض در صفحات جنوبی دشتی و دشتستان نیز بر مبارزان ضربه سختی وارد ساخت. از بهترین منابع موجود، سندهای کنسولگری بریتانیا و نوشتههای برخی از آزادیخواهان و مبارزان شیرازی و جنوبی میباشد.
به گفته گزارشگر انگلیسی در اواخر سال 1918م در نبرد سخت بین انگلیسیها با مبارزان دشتی و دشتستان، آنفولانزا در شکست مبارزان نقش مهمی داشته است.
” اکثر قریب به اتفاق ساکنین بخشهای جنوبی ایران از اغتشاش و ناامنی کاملاً
خسته شدهاند. این احساس که ضعف ناشی از عوارض و ضایعات آنفولانزا نیز
در تقویتش موثر واقع شده، همراه با دشوار شدن دستیابی به مهمات نو و به ویژه سقوط قدرت
آلمان، کمر ائتلاف ضد انگلیسی که واسموس بر پا داشته بود در هم شکست” ( بیات،98:1373).
در یادداشتهای میرزا محمد رحیم خان عکاسباشی آمده است که آنفولانزا در دشتی، دشتستان و کازرون معرکه کرده و تنها در کازرون پنج هزار نفر را کشته است و الحق ناصر دیوان داد مردانگی داده، خود با پسرش از طلوع آفتاب تا نیمی از شب مشغول کفن و دفن اموات بوده، تمام مخارج خودش متقبل شده است.
در این ایام قشون انگلیسی به احمدی آمد و زایر خضرخان و شیخ حسین خان به واسطه بروز مرض آنفولانزا تاب مقاومت نیاورده، فرار کردند ( رکن زاده آدمیت:459).
میدانیم که مبارزه دلیران تنگستانی با استعمار انگلیس از صفحات پر افتخار تاریخ این سرزمین است که بر کسی پوشیده نیست، به همینجهت در اینجا در بحث مبارزه این دلیر مردان، به اختصار بسنده کرده، خوانندگان را به منابع با ارزشی که وجود دارد ارجاع میدهیم.
به گفته مرحوم فراشبندی، جدا از دلیران تنگستانی و مجاهدین قشقایی، نمیتوان از پایمردی جنگجویان کازرونی به رهبری ناصر دیوان غافل شد. در ماجرای مبارزه، آزادیخواهان این خطه از بوشهر تا کازرون، انگلیسیها را بهشدت با مشکل مواجه ساختند.
در اواخر جنگ جهانی اول پس از شکست مجاهدین دشتستان و تنگستان در جنگ سربست چغادک و بروز بیماری هولناک آنفولانزا در فارس و اشغال احمدی و سپس برازجان، نیروی مهاجم از دالکی گذشته وارد کُنارتخته شد و مدت ده روز در آن ناحیه توقف مینماید؛ در حالیکه یک نفر از ساکنین محل هم سالم نبود ( فراشبندی، جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری،318:1365).
از بهترین توصیفات در مورد تلفات ناشی از آنفولانزا در شیراز و نواحی اطراف، نوشتههای شیخ عبدالرسول نیر شیرازی است که با خواندن آن، عمق فاجعه بر ما معلوم میشود.
” اگر گودالهای عمیق اطراف شهر که هر یک سیصد چهار صد نفر
گنجایش و ظرفیت داشت از اجساد انباشته و گرفته نشده بودند یا عدهای
سباع که مأمور انجام حمل و نقل بودند، مدد نکرده بودند تا یک ماه
بعد از واقعه جنازهای به خاک نمیرسید” ( نیر شیرازی،252:1383).
چنانکه گفته شد، انگلیسیها نیز از بیماری آنفولانزا دچار تلفات شدند. هم در منطقه شمال خزر(مابرلی،457:1369) و هم در جنوب ( همان:562)؛ چنانکه در نبرد انگلیسیها با قشقاییها در حوالی فیروزآباد، تعداد زیادی از افراد ستون اعزامی با ابتلا به آنفولانزا از پای درآمدند ( بیات،100:1373)؛ اما تجهیز انگلیسیها به پزشک، آمبولانس و آمادگی بهداشتی ( مابرلی:407) از شدت تلفات آنها کاست.
سرانجام مبارزان با انگلیسیها معاهده صلح امضا کردند که هرگز خفت بار و ذلت بار نبود؛ چراکه در عین حالی که بر نیروی مبارزان و نیروهای مردمی تلفات زیادی وارد شده بود؛ اما نیروی انگلیسی نیز از جان سختی و رشادتهای مبارزان به شدت خسته و ناتوان شده بود. نتیجه سخن آنکه در این نبردها، جنگ و گریزها، لشکرکشی ها و مبارزات، شیوع بیماری آنفولانزا چون طوفانی در پاییز، مردمان را چون برگ خزان بر زمین ریخت و در مواردی که کم نبودند و گفته شد آنقدر که بر مردم ایران و مبارزان ضربه زد و سرنوشت نبردها را تغییر داد، بر نیروهای انگلیسی لطمه وارد نشد.
منابع
- احرار، احمد. توفان در ایران. جلد اول. موسسه انتشارات نوین. بیجا. بیتا.
- بیات، کاوه. جنگ جهانی اول در جنوب ایران ( گزارش سالانه کنسولگری بریتانیا در بوشهر). چاپ اول. کنگره بزرگداشت هشتادمین سالگرد شهادت رییس علی دلواری. بوشهر:1373
- خیراندیش، عبدالرسول. اوضاع فارس در سالهای جنگ جهانی اول. مجموعه مقالات رییسعلی دلواری. چاپ اول. کنگره بزرگداشت هشتادمین سالگرد شهادت رییس علی دلواری. بوشهر:1373.
- رکن زاده آدمیت، محمد حسین. فارس و جنگ بینالملل اول. جلد اول و دوم. چاپ پنجم. اقبال. تهران: 1370.
- سفیری، فلوریدا. پلیس جنوب ایران. ترجمه منصوره اتحادیه و منصوره جعفری فشارکی. چاپ اول. نشر تاریخ ایران. تهران:1364
- شفیعی، مسعود. فارس در انقلاب مشروطیت. بنیاد فارس شناسی. شیراز:1383
- فراشبندی، علی مراد. تاریخچه حزب دمکرات فارس. انتشارات اسلامی. تهران:1359.
- فراشبندی، علی مراد. جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری. چاپ اول. شرکت سهامی انتشار. بیجا: 1365.
- مابرلی، جیمز. عملیات در ایران. ترجمه کاوه بیات. چاپ اول. موسسه خدمات فرهنگی رسا. بیجا: 1369.
- نیر شیرازی، عبدالرسول. تحفه نیر. تصحیح و توضیح دکتر محمد یوسف نیری. چاپ اول. بنیاد فارس شناسی. شیراز:1383.
نویسنده : دکتر مصطفی ندیم
منتشر شده در”مجله ی تاریخ پزشکی” در تابستان 1392